بخشی از کتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر :
از نامه های بابا
لنگ دراز به جودی ابوت:
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و
زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در
افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که
شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط
می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده
اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده
است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و
فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به
دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم
آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می
شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد
باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.
دوستدارتو : بابالنگ دراز
خوب بود !یه نامه هم از اانشرلی بزار!!!
شرمنده اشتباه شد
خیلی جالب و قشنگ بود
عالی بود عالی یه واقعیت که ساده ازش رد میشیم
موفقیت اصلی در مسیر راه است نه آخرش![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
kheyli khob bod atiye jon.
دشمنت شرمنده باشه .چرا اونو پاک کردی عطی خانم؟
آخه دیگه پاسخ خودم را پاک کرده بودم!!
دلتون خوشه،همه بیکارین بعد فارغ التحصیلی